جدول جو
جدول جو

معنی فا رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فا رفتن
بازروفتن، دوباره روفتن، جارو کردن
تصویری از فا رفتن
تصویر فا رفتن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
رفتن، پیش رفتن، گریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
پیش رفتن، تعجب کردن وا رفتن، گریختن دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا رفتن
تصویر جا رفتن
قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا رفتن
تصویر وا رفتن
سست و بی حال شدن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارفتن
تصویر فارفتن
جاروب کردن باز روفتن
فرهنگ لغت هوشیار
رشد کردن نمو کردن -20 استوار شدن ثبات یافتن مستقر شدن، 0 دوام یافتن باقی ماندن، 0 سکی از حرکات نرمش (خم گیری) در ورزش باستانی است، 0 گرفتن عضله پا هنگام شنا 0 یا پا گرفتن برف 0 نشستن آن بر زمین چندانکه زود آب نشود. یا پا گرفتن کاری. رونق گرفتن آن. یا پا گرفتن طفل. براه افتادن او. یا پا گرفتن قبری را. سطح آن را از زمین بالا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراگرفتن
تصویر فراگرفتن
احاطه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاک رفتن
تصویر پاک رفتن
کامل رفتن تمام رفتن پاک روب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگرفتن
تصویر پاگرفتن
مستقر شدن، ثبات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه رفتن
تصویر راه رفتن
قدم گشادن، قدم سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا گرفتن
تصویر جا گرفتن
گنجایش ظرفی برای قرار دادن چیزی در آن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگرفتن
تصویر جاگرفتن
در جایی استقرار یافتن: (همه مدعوان در یک سالن جا نمیگیرند)، جایی را بخود اختصاص دادن: (هر کس در مسجد برای خود جهت شنیدن وعظ جا گرفته بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ رفتن
تصویر چپ رفتن
مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطا رفتن
تصویر خطا رفتن
به اشتباه رفتن، به سهو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رفتن
تصویر پس رفتن
عقب رفتن، عقب رفتن مقابل پیش آمدن، تنزل مقابل پیش رفتن پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب رفتن
تصویر تاب رفتن
در رنج بودن در پیچ و تاب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
یا سر رفتن دیگ. کف کردن محتوی آن و بیرون ریختن از سر دیگ. یا سر رفتن حوصله. بپایان رسیدن صبر و حوصله کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا گرفتن
تصویر وا گرفتن
باز گرفتن، پس گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
صحبت کردن دربارۀ کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس رفتن
تصویر پس رفتن
به عقب بازگشتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر رفتن
تصویر بر رفتن
بالا رفتن، به بالا بر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا گرفتن
تصویر پا گرفتن
استوار شدن، پابرجا شدن، برقرار شدن، ثبات و دوام پیدا کردن
نیرو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا گفتن
تصویر وا گفتن
باز گفتن، دوباره گفتن، بازگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ رفتن
تصویر فراخ رفتن
کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر رفتن
تصویر سر رفتن
پایان یافتن، تمام شدن مدت، از سر رفتن
لبریز شدن مایعی که در حال جوشیدن است از سر ظرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ رفتن
تصویر چپ رفتن
به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن
کنایه از خلاف ورزیدن
مخالفت کردن
کنایه از حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، شید آوردن، گول زدن، مکر کردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، غدر داشتن، نارو زدن، پشت هم اندازی کردن، تنبل ساختن، غدر اندیشیدن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، غدر کردن، دستان آوردن، فریفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، خدعه کردن، کید آوردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور رفتن
تصویر ور رفتن
با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید